معمای گوشِ بریده «ونگوگ» حل شد
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۹۰۴۲۳۶
به گزارش تابناک به نقل از خبرگزاری فرانسه، ونسان ونگوگ از نقاشان برجسته سبک امپرسیونیسم ۲۳ دسامبر سال ۱۸۸۸ در اقدامی اسرارآمیز گوش چپ خود را برید. درباره دلیل و انگیزه پشت این کار نظریات متفاوتی وجود دارد، برخی تاریخدانان معتقدند پل گوگن نقاش فرانسوی و رقیب وی به او حمله کرده و برخی دیگر باور دارند این بلایی است که شخص ونگوگ در نتیجه اختلالات روانی بر سر خود آورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نتایج یک مطالعه جدید با تایید فرضیه دوم نشان میدهد ونگوگ در اثر اختلال روانی که با عارضه ترک الکل تشدید شده بود به خود آسیب زد. عارضه ترک الکل زمانی اتفاق میافتد که فردی که هر روز مقدار زیادی الکل مینوشد، مصرف آن را به طور ناگهانی متوقف کند. از علائم این عارضه میتوان به اضطراب، افسردگی، سردرد، کابوس، خستگی، تعریق، لرزش، هذیان و حتی تشنج اشاره کرد.
پژوهشگران مرکز پزشکی دانشگاه گرونینگن هلند ادعا میکنند ونسان ونگوگ به اختلال شدید شخصیت مرزی مبتلا بود که در آن فرد به دلیل تغییرات احساسی و قضاوتی در برقراری روابط بین فردی دچار مشکل میشود و تحت فشار و استرس روانی حتی ممکن است ارتباطش با واقعیت قطع شود. اعتیاد به الکل نیز علائم این اختلال روانی را تشدید میکند. در مورد ونگوگ، این هنرمند هلندی که سوءتغذیه نیز داشت احتمالا در تلاش برای ترک الکل، دچار توهم شده و گوش چپ خود را بریده است.
این محققان میگویند: پس از این اتفاق، ونگوگ احتمالا دو مرتبه دیگر نیز دچار توهم ناشی از عارضه ترک الکل شده که با دورههای شدید افسردگی بدون درمان همراه و در نهایت به اقدام وی به خودکشی منتهی شد.
پژوهشگران هلندی برای رسیدن به این تشخیص، ۹۰۰ نامه دستنوشته ونگوگ به نزدیکان، به ویژه برادرش تئو، را مورد بررسی قرار دادند. آنها با استفاده از این اسناد تاریخی موفق شدند چهار پرسشنامه اختلالات شخصیتی پر کرده و به درک بهتری درباره آسیبشناسی روانی ونگوگ برسند. البته این شیوه تحلیل محدودیتهای خاص خودش را دارد.
در مقاله این تیم تحقیقاتی که در نشریه بینالمللی Bipolar Disorders منتشر شده، آمده است: ونگوگ در این نامهها آنچه در زندگی تجربه میکرد، از جمله مشکلات روحیش، را توصیف کرده است اما باید توجه داشت مخاطب این نامهها پزشکان نبودند و وی صرفا آنها را برای تئو و دیگر نزدیکانش فرستاده تا آنها را در جریان اوضاع و احوالش قرار داده یا بهشان اطمینان خاطر بدهد.
مارتین بیلی (Martin Bailey) کارشناس ونگوگ در گفتوگو با آرت نت نیوز درباره این پژوهش گفت: تاکنون هزاران مقاله پزشکی درباره وضعیت روانی ونگوگ منتشر شده اما پیدا کردن دلیل مشکلاتش کار سختی است. این مقاله جدید که به دست برخی کارشناسان برجسته منتشر شده، اهمیت بالایی دارد و براساس مطالعات دقیق علائم این هنرمند نوشته شده است اما احتمالا آخرین پاسخ برای این سوال چالشبرانگیز نخواهد بود.
طی سالهای گذشته فرضیات فراوانی درباره اوضاع روانی ونگوگ مطرح شده است. در سال ۲۰۱۶، ۳۵ پزشک، روانپزشک و تاریخدان هنر در جلسهای که از طرف موزه ونگوگ در آمستردام برگزار شد، شرکت کردند اما از توافق روی یک تشخیص قطعی در این باره ناکام ماندند.
منبع: ایرنامنبع: تابناک
کلیدواژه: رأی الکترال کاملا هریس انتخابات ریاست جمهوری آمریکا 2020 جو بایدن محمد رضا نجفی اختلال روانی ترک الکل رأی الکترال کاملا هریس انتخابات ریاست جمهوری آمریکا 2020 جو بایدن محمد رضا نجفی ون گوگ ترک الکل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۹۰۴۲۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معمای اتوبان
مکانیک هم با پلیس تماس میگیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد میرسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع میکنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسیهای اولیه متوجه میشود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفهشده و حدود دو ماه از مرگش میگذرد.جسد برای ادامه بررسیها به پزشکیقانونی منتقل میشود.ادامه داستان...
سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفهشده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را بهسرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپتاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهتهای زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف میکنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره میفهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکیقانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بیقراری میکرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی میکرد او را آرام کند.
سرگرد گوشهای ایستاد و گفت: تسلیت میگم خانم بهاری. میدونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه میکرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد میخواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشکهایش را پاک میکرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. میخوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعهها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر میزدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ میزد و میپرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب میخوند و جدول حل میکرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبهرو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل اینکه خونه به هم ریخته باشه. یا اینکه یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمیدونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمهام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحتتون نمیشم. فقط اینکه از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی میکرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیدهای روبهرو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفهای یا زنجیرهای روبهرو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید میخواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا اینقدر ناشیانه قربانیهاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپتاپ و پروندههایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمههای شب هم همانجا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچیاش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ سالهای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل میکنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل میخواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلیاش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.